گمگشته

.
بی تو گم میشم هر لحظه ...
پس کجایی؟
.

شب تو

و

دوباره فردا شب،

شب جمعه است

و از الان آشوب در دلم

شب جمعه، شب شیدایی است...

آغوش

و چه تنی لطیف تر از آب؟

در آغوشت بخار میشوم...

آخر کار

.

.

گشته ام در جهان و آخر کار

دلبری برگزیده ام که مپرس...

حافظ

_{پی نوشت: تو هیچ وقت کسایی که دوستت داشتن رو تنها نگذاشتی و نمیذاری . سر بر شانه ات میگذارم و همه را فراموش میکنم، خودم را فراموش میکنم. فقط تو می مانی...}

...میرا

 

از هرچه بگذریم،

ولی خیلی دل سنگ هستی

مرا به آتش کشیدی و راحت رفتی...

پر پر

هر بار
با یادت
 آه از نهادم پر میکشد
بند بند وجودم میسوزد
کاش من نبودم...

تلخ

امروز افسرده شدم....

خاطرات یک المپیادی

امروز کمی نوشته هام رو جمع کردم.و اولین محصولش، پیش نویس یک نوشته هست که خاطرات دوره کشوری(چهل نفره) المپیاد دانش آموزی ام هست.

این مجموعه نسبتا کوتاه نوشته شده که وقت نگیره:))

 

یکی از لینک های نوشته:

پیش نویس اول کتاب خاطرات یک المپیادی
توضیحات: پیش نویس اول کتاب خاطرات یک المپیادی (در دوره المپیاد زیست شناسی)


 

عود

خدایا ازین دنیا خسته شدم

تو را میخواهم

مرا ببر

.

خانه به دوش

خواب از من ربودی،

تا به کی آواره تو باشم؟