وبلاگ شخصی

چند قطعه برگه برای یاد داشت نوشته ها و خاطرات...

وبلاگ شخصی

چند قطعه برگه برای یاد داشت نوشته ها و خاطرات...

 

رسول خدا از قبرستان می گذشت، وقتی نزدیک قبری رسید فرمود از این جا باعجله بگذرید.

در وقت برگشتن به همان جا رسیدند، همراهان خواستند با عجله رد شوند اما پیامبر فرمود عجله نکنید.

پرسیدند مگر شما  وقت رفتن دستور ندادید از این جا باسرعت عبور کنیم؟

پیامبر فرمود چرا؛ هنگام رفتن ما شخصی را در قبر عذاب می‌کردند و من طاقت نداشتم ناله و فریاد او را بشنوم، اکنون خدای متعال بر او رحمت فرستاد.

پرسیدند دلیل عقوبت و رحمت او چیست؟

پیامبر فرمود او مردی بدکار بود و به دلیل بدکاری عذاب می‌شد. کودکی از وی باقی مانده بود و اکنون او را به مکتب فرستادند. معلم «بسم الله الرحمن الرحیم» را به آن کودک تعلیم داد و کودک آن را بر زبان آورد.

خدای سبحان به فرشتگانی که پدر آن کودک را عذاب می‌کردند فرمود از او دست بردارید، روا نیست که پدر را عذاب کنیم و پسرش در یاد ما باشد.

منهج الصادقین: ج 1، ص 36 ـ تفسیر ابوالفتوح، ج 1، ص 23.

"به نقل از یک سایت اینترنتی"