.
وقتی یاد تو میوفتم، بایدم تو هر نفس بغضم بگیره...
ای مجید!
آیینه شو که خدمت آن ماهرو کنی...
و قسم به لطافت
که در نهایت لطافت ام و در زمختی پیچیده شده ام
و قسم به خدا،
که متعلق به اینجا نیستم. از همه چیز جز ارواح لطیف غریبم، من روح زده ام....
و قسم به دلتنگی،
که من در بیابان تضاد و تناقض رها شده ام،
که چه قدر از این دنیا بیگانه و چه قدر در قعر این دنیا هستم
و قسم به غریبی،
که بوی غربت می آید،
و خدا میداند که این روزها، خود شب است.
اطاقم عطر تو داره
دلم گرفته دوباره
کار من انتظاره...
خواننده ی فراموش نشدنی من،
از قلب من پاک نمیشوی...
از خوشحالی چیزی نمی تونم بگم...